در پس دلواپسی های همین شهر کبود
سهم من تکرار صدها قصه ی بود و نبود
قاصدک درجویبار لحظه ها با دست رود
نغمه ی شیدایی و هجران بلبل را سرود
خسته از تکرار پاییزم و تاراج بهار
تشنه ی پرواز در آبی ترین صبح وجود
می شوم سنگ صبوری از تبار آفتاب
دیده لبریز اجابت می کنم وقت سجود
در دل تاریکی شبهای سرد آرزو
بغض هم آغوش سردش را به غم خواهد گشود
خون دل از چشمه ی احساس جاری می شود
چنگ بر دل می زند آهنگ روح افزای رود
عاقبت در خلوت پس کوچه های بی کسی
غربت شبهای تنهایی مرا خواهد ربود
سراینده : خانم فرامرزیان(شهرگز)
برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 47