سروده ای ازخانم فرامرزیان :

ساخت وبلاگ

زیباترین گلواژه ها در حنجر تو
 تفسیر شد با خون پاک و اطهر تو
دیدم که خورشیدی  به آتش طعنه می زد
در آسمان با صفای باور تو
شد کربلا بی تاب آن ایثار و صبرت
 تا در دلش آرام گیرد پیکر تو
فریاد هل مِن ناصرت در گوش عرش است
 در لحظه های بیقرار آخر تو
شد مهر و مه مبهوت از جادوی چشمت
 دست فلک در حسرت انگشتر تو
شیدا سر تعظیم زد بر  آستانت
تا سرمه ی چشمش کند خاک در تو
هفتاد و دو سر روی نیزه جان گرفتند
 تا آیه ی توحید گل کرد از سر تو

انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 210 تاريخ : جمعه 11 آبان 1397 ساعت: 1:09