انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار

متن مرتبط با «حیدر» در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار نوشته شده است

معرفی شاعران شهرگزبرخوار،آقای حیدر خیری :

  • آقای حیدرخیری فرزندعلی درسال 1340 هجری شمسی درشهرگزبرخواربدنیا آمد. دوره ی ابتدایی وراهنمایی را در شهرگز ودوره ی هنرستان را دررشته ی فنی دراصفهان به پایان رسانید وموفق به گرفتن دیپلم فنی شد. دنباله ی مطلب را خودشاعراین چنین ادامه می دهند: البته لازم به یادآوری می باشد که درسن 7 سالگی هم زمان با ورودبه دبستان درمکتب خانه ی ملاقنبرعلی حق شناس که انشاالله درجواررحمت حق ودربهشت رضوان متنعم باشند دروس ابتدایی کتاب های قدیم وروخوانی قرآن کریم را به روش مکتب خانه های قدیم با شوق واشتیاق فراوانی فراگرفتم که پایه ی درس ادبیات من قرار گرفت واگربضاعتی هرچنداندک دارم از آن دوره ی دوساله است . باتوجه به علاقه ای که به شعر داشتم ودردوران تحصیل دیوان اشعار سعدی ودیگر شاعران اوقات فراغتم را پرکرده بود بصورت پراکنده سروده هایی داشتم .درسال 1372 باهمکاری چندتن ازدوستان شاعر واساتیدمحترم شهرمان انجمن ادبی بهار گزرا پایه گذاری کردیم . اکنون نیزبه شغل عکاسی اشتغال دارم بنابه مقتضیات گاهی اشعاری درقالبهای گوناگون شعری سروده ،که امیدوارم مورد قبول اهل فرهنگ ودوستداران شعروادب قرار گیرد . البته بنده خود را بیشتر دوستدار شعروادب می دانم تاشاعر.تخلصم درشعر(خیری) می باشد.موخوإساره داران إم نشینییه شه موتاسحرمهمون اونانیاده تاصاح غم وغصه پاجه مهواده هیچی از عمراد کم نه بو وهیا ده اساره ها را اشماره مهبه موژ اساره هرباری به واتهبشه خیری چی چید خوش کرته یا دهاون اهل آسمونو مو زیمینییه شه اون یو وه یاده شه نشینیواده دی چینته اون شادی رو سینیآدم انگار شو وه دونیای بی نیواده خو ام شه مه اساره چینیبکش بونه بوره ور خوم ده اینیزونان دونیا غمو اما نه تینی + نوشته شده در چهارشنبه بیستم دی ۱۴۰۲ ساع, ...ادامه مطلب

  • غزلی ازمرحوم حیدرعلی خان برومند:

  • این چه می بود کزآن چون دور پیمانه زدند تا سحر می زدگان نعره ی مستانه زدند شکر ایزد که به پیمانه شکستی نرسید هرچه آن بی خردان سنگ به پیمانه زدندمشکلی دارم وزین دوست مرا جای سؤال از گروهی که ره خلق ز افسانه زدندکه ملایک زدر باز مساجد زچه بود بگذشتند ودربسته ی میخانه زدند خوش که ای مرغ تو بی خانه نماندی درباغ زین همه آتش بیداد که درلانه زدند زلف آشفته ات ای یار پریشان تر گشت جمع مشاطه هرآن قدربرآن شانه زدندخوش که نامحرمی درمحفل ما راه نیافت حاجبان دست چو برسینه ی بیگانه زدند عاقلان کاسه وکوزه زکسان بشکستند تهمتش خلق ندانسته به دیوانه زدند ای برومند ز میخانه تو واماندی وبس جزتو یاران همه سر دوش به میخانه زدند + نوشته شده در یکشنبه چهاردهم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 13:12 توسط ققنوس  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غزلی ازمرحوم حیدرعلی خان برومندگزی :

  • سال ها این دل به عزلت گوشه ی میخانه ماندتاکه برخم دست یابدپای خم رندانه ماندعاقبت یک قطره ای زآن می نصیب دل نگشتغیراز آن دردی که از می در ته پیمانه ماندآتشین ترگرددعشقت هرچه می ماندبه دلدختر رز را فزون شد حسن چون درخانه ماندگرچه همچون جان زتن آن دلبر جانانه رفتلیک ازاین شادم که در دل مهر آن جانانه ماندعاقبت می مانداز دلدادگان برجا اثرچون پس از جان باختن خاکستر پروانه ماندعشق پنهان کن برومندا که شدسرسبز چونچندگاهی دردرون خاک پنهان دانه ماند + نوشته شده در چهارشنبه بیست و یکم دی ۱۴۰۱ ساعت 13:48 توسط ققنوس  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها