انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار

ساخت وبلاگ
انالله واناالیه راجعوندرپی اتفاق های ناگواری که درفروردین سال 1403 درشهرگزاتفاق افتادودرپی آنها ،خانواده هایی عزادارشدند ،به یادبود آن عزیزان سفرکرده :(محمدقائم مولویان .مهدی مولویان.اسماعیل حاتمپور.حجت علیمرادی.بانوفاطمه مهدی شیری .حسین علیمرادی.زینب علیمرادی.زهرا علیمرادی )شاعران شهرمان سروده هایی انشادکردند :به خداحافظی آخرت ای دوست قسمکه نماندست نه نائی نه توانی به تنممی گرفتی تو ز من فاصله و می رفتیولی انگار که همراه تو می رفت دلمپرکشیدی و جداگشتی و ماندم بی توغم هجران توای دوست کجا من ببرممادرت ضجه کنان گفت که خاکم شد سرپدرت گفت زداغ تو شکسته کمرمجای خالی تو را هیچ کسی پر نکندبی تو ازبودن واززندگی ام سیرشدمبنشسته است غبار غم تو در همه شهراشک جاری شده از چشم وسیه پوش تنمتو که خاموش شدی و نرسیدی به کامآن که فریاد کند ازغم مرگ تو منمباورم نیست که پرپرشدی ای زیباگلتا ابد درد فراق تو نشیند به دلمخاطرم لحظه ای از یاد تو بیرون نرودبه خداحافظی آخرت ای دوست قسمحسین حق شناس جزی + نوشته شده در سه شنبه چهاردهم فروردین ۱۴۰۳ ساعت 13:28 توسط ققنوس  |  انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1403 ساعت: 10:27

ماه پیروزی ای خوش آن روزی که بهمن هم بهار آورده بودحجله حجله لاله های تازه بار آورده بودخاک ایران مشکباران بود از بوی بهاردر کنار چشمه ها صد لاله زار آورده بودپیر راه انقلاب آمد به بستان وطنبانگ پیروزی به گوش سبزه زار آورده بودبند و زنجیر و قفس بگسست از پای وطنسایه ی روح خدا را سایه سار آورده بودرزم شیران وطن بود و ندای پیر راهرزم مولا گونه ای چون ذوالفقار آورده بوددیو و طاغوت زمان از کل ایران محو شدمهر تابان خدا را در کنار آورده بودبا خروش ملت بیدار در ایران زمینلطف حق آسایشی بس پایدار آورده بودشادمان گشتند ابنای وطن در روزگارحاتم از شادی سرود آبدار آورده بودسراینده : مرحوم حسنعلی حاتمپور + نوشته شده در شنبه بیست و هشتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 14:7 توسط ققنوس  |  انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 0:51

ز شهد شعر تو جوشد عسل به جای غزلشکر به شعر تو ریزد سحر به پای غزلهمیشه از خط وخال ولب ودهان گفتیزناز یار توشد بارور فضای غزلشراب مست غزل های ناب جنت شدکه مست شد می و میخانه درهوای غزلحدیث جام ومی وخال وچشم وابرو رابه چشم آینه دیدی درابتدای غزلزچشمه های خروشان واژه ی شعرتشکفت غنچه وسرمست شدسرای غزلزمکتب چه کسی درس عشق را خواندی ؟که واژه های توشد باز مبتلای غزلتو شاخسار بلند قصیده و غزلیکه گل نموده زشعرت شکوفه های غزلاگر چه تلخی بی حد چشیدی از ایامزبان شعر تو شیرین بود برای غزلنگشت باتو عجین شادی زمانه ولیزغنچه ی تو شکوفاست ماجرای غزلنکو ز شعر و سخن نکته ای نمی داندزشعر ناب تو شد باورم بهای غزلسراینده : تقی نکویان + نوشته شده در جمعه یازدهم اسفند ۱۴۰۲ ساعت 17:32 توسط ققنوس  |  انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 0:51

شود آیا که من از دست تو ساغر گیرمهم چو جان قامت دلجوی تو در برگیرمدل بیمار مرا غیر تو درمانــــش نیستتو بیا کز قدمت زنـــدگی از سر گیرمستم چرخ فلک ریخت همه بال و پرمگر تو آ یی به برم بار دگر پر گیرمتو طبیب دل بیمار و پریشان منینظری کن که من آرام به بستر گیرماحمدی جرعه ی آبی زتو می خواهد وبسخواهم آن جرعه زجامت لب کوثر گیرمشود آیا که من از دست تو ساغر گیرمهم چو جان قامت دلجوی تو در برگیرمدل بیمار مرا غیر تو درمانــــش نیستتو بیا کز قدمت زنـــدگی از سر گیرمستم چرخ فلک ریخت همه بال و پرمگر تو آ یی به برم بار دگر پر گیرمتو طبیب دل بیمار و پریشان منینظری کن که من آرام به بستر گیرماحمدی جرعه ی آبی زتو می خواهد وبسخواهم آن جرعه زجامت لب کوثر گیرمشود آیا که من از دست تو ساغر گیرمهم چو جان قامت دلجوی تو در برگیرمدل بیمار مرا غیر تو درمانــــش نیستتو بیا کز قدمت زنـــدگی از سر گیرمستم چرخ فلک ریخت همه بال و پرمگر تو آ یی به برم بار دگر پر گیرمتو طبیب دل بیمار و پریشان منینظری کن که من آرام به بستر گیرماحمدی جرعه ی آبی زتو می خواهد وبسخواهم آن جرعه زجامت لب کوثر گیرمسراینده : مرحوم حاج حسن احمدی + نوشته شده در شنبه هفتم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 19:12 توسط ققنوس  |  انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1402 ساعت: 19:54

هان شهیدای آفتاب تابناک راه توشدبرخداجویان ملاک درعبادت عابدودر رزم شیرکی تورا از دشمکنانتت بود باک خورددشمن ازشما مردان حق بس شکست وضربه های سهم ناک از شجاعتهای شیرانی چو تو شکر حق شددشمن میهن علاک در کجایی ای نهان از چشم ما دوری ازتوهست سخت ودردناک ازتوبرما کی می آیدتحفه ای ساعتی ، انگشتری ،سربند،ساک صبرها لبریز وطاقت شد تمام دردهجران توباشد سوزناک غایب از انظار ومفقودالاثر رفته ای نزدحسین روحی فداک مرهم دل های مادیگربیا هستی ما جان ما ای روح پاک مادرت از دوریت هرروز وشب سوخت اما کی گریبان کرد چاک استخوان وچفیه ات را کن عطا ما همه ازهجرتو اندوهناک جسم تو خاکستراز خمپاره شد یا که ماندی گوشه ای درزیر خاک ؟ کی نشانی ازتو آیدای شهید مادرت درانتظار یک پلاک سراینده : آقای مصطفی اشراقی + نوشته شده در جمعه سیزدهم بهمن ۱۴۰۲ ساعت 14:50 توسط ققنوس  |  انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 22 تاريخ : پنجشنبه 19 بهمن 1402 ساعت: 19:54

آقای حیدرخیری فرزندعلی درسال 1340 هجری شمسی درشهرگزبرخواربدنیا آمد. دوره ی ابتدایی وراهنمایی را در شهرگز ودوره ی هنرستان را دررشته ی فنی دراصفهان به پایان رسانید وموفق به گرفتن دیپلم فنی شد. دنباله ی مطلب را خودشاعراین چنین ادامه می دهند: البته لازم به یادآوری می باشد که درسن 7 سالگی هم زمان با ورودبه دبستان درمکتب خانه ی ملاقنبرعلی حق شناس که انشاالله درجواررحمت حق ودربهشت رضوان متنعم باشند دروس ابتدایی کتاب های قدیم وروخوانی قرآن کریم را به روش مکتب خانه های قدیم با شوق واشتیاق فراوانی فراگرفتم که پایه ی درس ادبیات من قرار گرفت واگربضاعتی هرچنداندک دارم از آن دوره ی دوساله است . باتوجه به علاقه ای که به شعر داشتم ودردوران تحصیل دیوان اشعار سعدی ودیگر شاعران اوقات فراغتم را پرکرده بود بصورت پراکنده سروده هایی داشتم .درسال 1372 باهمکاری چندتن ازدوستان شاعر واساتیدمحترم شهرمان انجمن ادبی بهار گزرا پایه گذاری کردیم . اکنون نیزبه شغل عکاسی اشتغال دارم بنابه مقتضیات گاهی اشعاری درقالبهای گوناگون شعری سروده ،که امیدوارم مورد قبول اهل فرهنگ ودوستداران شعروادب قرار گیرد . البته بنده خود را بیشتر دوستدار شعروادب می دانم تاشاعر.تخلصم درشعر(خیری) می باشد.موخوإساره داران إم نشینییه شه موتاسحرمهمون اونانیاده تاصاح غم وغصه پاجه مهواده هیچی از عمراد کم نه بو وهیا ده اساره ها را اشماره مهبه موژ اساره هرباری به واتهبشه خیری چی چید خوش کرته یا دهاون اهل آسمونو مو زیمینییه شه اون یو وه یاده شه نشینیواده دی چینته اون شادی رو سینیآدم انگار شو وه دونیای بی نیواده خو ام شه مه اساره چینیبکش بونه بوره ور خوم ده اینیزونان دونیا غمو اما نه تینی + نوشته شده در چهارشنبه بیستم دی ۱۴۰۲ ساع انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 26 دی 1402 ساعت: 18:42

شهید:در ره آزادگی عشق خدا دارد شهیددست وپا از پیکرخونین جدا دارد شهیدجان وسر را داده بااخلاص در راه خدامقتدایی چون شهبد کربلا دارد شهیدنی به فکر پست بود نی طرفدار مقامدرسرش شور شهادت بی ریادارد شهیدحجله اش سنگر عروسش مُهر وبود جانمازروزپاتختی به تن خمپاره هادارد شهیددر دل تاریکی شب جلوه ی نور خداستذکر یارب یارب وحال دعا دارد شهیدپای تاسرشوروسرتاپاست شوق یاحسینرهبری آزاده ودردآشنا دارد شهیدلاله گون شددشتها باخون سرخ لاله هاباغ رضوان برین را خونبها دارد شهیدسراینده : آقای تقی نکویان + نوشته شده در یکشنبه دهم دی ۱۴۰۲ ساعت 10:20 توسط ققنوس  |  انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 31 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1402 ساعت: 15:43

یک شب میان سفره فسنجانم آرزوســــــــــتسیخ کباب و گوشت فراوانـــــم آرزوستهر روزوشب زشادی دیدار روی مــــــــــرغهمچون گذشته جوجه ی بریانم آرزوستهرگزنشدزمانه اگربرمـــــــــــــــــــــــــراد مااینک مرادخویش ز دورانـــــــم آرزوستوقتی که گوشت گاو گرانست وبی حســــابمرغی کنار سفره ی الوانـــــــم آرزوستقند وشکر گران شد و چون ازمیان برفــــتشهد لبی زغنچه جــــــــــــانانم آرزوستتاشدبرنج وروغن و ماهی به احتــــــــــکارخوشبوترین برنج زلنجانــــــــم آرزوستگرشد نخودگران و عدس هم اگرنبــــــــــوددیدار آن به جانب دکانــــــــــــم آرزوستاز بس که میوه گشته گران در دیـــــــار ماچندین سبد زمیوه ی بستـــــانم آرزوستگرهندوانه در شب یلدا نخـــــــــــــورده ایمیک قاچ از ان به فصل زمستانم آرزوستگرپرتغال وسیب بـــــــــــــود نرخ آن گراندستی بدان دو لیموی عمانـــــم آرزوستعمری شدم زخوردن خربوزه گرمعـــــــافیک کوزه آب چشمه حیوانــــــم آرزوستهرگزنچیده ام چوهلوئی زباغ وصــــــــــــلبا یاد آن زسیب زنــــــــــــخدانم آرزوستهرچند انار ساوه نخوریدیم ســــــــــــال هاآب لـــــــــــــبو زملک صفاهانم آرزوستسیب گلاب اگرچه نــــــــــــگردد نصیب مایک شیشـــــه ی گلاب زکاشانم آرزوستگرشدپیاز وســــــــــیب گران ترز زعفراناز محتــــــــــــکر چغندر ارزانم آرزوستچندان پنیـــــروماست گران شدکه بعدازیننان وپنیر گوشــــــــــــــه زندانم آرزوستازخوردنـــی مپرس که ما را نصیب نیستاین سان بودکه مشت به سندانم آرزوسترندانه بـــسته اند گروهی چوبارخویـــــشدستی دیگربه کشور ایــــــــرانم آرزوسترفت آبــروی مذهب ودین زآدم دوپـــــــااینک به گرد شهر مسلمانـــــــم آرزوستمال منـــال جمله به یغما همی بــــ انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 32 تاريخ : جمعه 8 دی 1402 ساعت: 20:01

درخاطر تو مانده آن شب که تو را کردمدرگوشه این خانه از خواب خوشت بیدارگفتم که بخوراین را سرخ است وپراز آب استاین سیب خودم چیدم ازآن طرف دیوارخوردی وخوشت آمد خنده به لبت آمدگفتی که بکن حالا تعریف ازاین دیداریادش همگی خوش باد می دادی ومی کردمتو درس محبت را من گوش به این اقرارمن عاشق تو عاشق گفتم بده ودادیآنگاه فشردم من دستان تو را ای یارشب بود ونفهمیدی درپشت تو بنشستمتا صبح تو را کردم هرلحظه دعا بسیاریک لحظه نفهمیدم آب آمد ورویت ریختفنجان چپه شد یک آن از دست من بیمارانگشت خود آوردم کردم همگی سعیشتا بهرتو برچینم یک شاخه گل شب داردر دست تو نسپرده تو داد زدی ای وایگفتی که بکش بیرون از ناخن من این خار + نوشته شده در پنجشنبه شانزدهم آذر ۱۴۰۲ ساعت 6:46 توسط ققنوس  |  انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 32 تاريخ : جمعه 17 آذر 1402 ساعت: 14:29

راست قامتان آن شب که سیم خاردار تنت را ستاره کرد آیاکدام حادثه را استعاره کرد وقتی که عشق را به تماشاگذاشتند باراست قامتان به تبسم اشاره کرد در پشت خاکریز به زیباترین نگاه بعد از وداع سرخ نگاهی دوباره کرد گفتم کجاست مقصدتو این شتاب چیست ؟ آرام ومطمئن سوی یزدان اشاره کرد گفتم نگاه کن به بلندای همتش اینک رقم زدعشق را نتوان استخاره کرد تمدیدشد واژه ی تندیس صبر من آن شب که سیم خاردار تنش را ستاره کرد سراینده : خانم حاتمپور + نوشته شده در سه شنبه بیست و سوم آبان ۱۴۰۲ ساعت 13:5 توسط ققنوس  |  انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار...ادامه مطلب
ما را در سایت انجمن ادبی ابوالفقرای شهرگزبرخوار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shaerangazo بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1402 ساعت: 15:06